سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آدمـــــــــ بــــــاطــــــــلــــه هــــــــــا

ساعت 3 بعد از ظهر . . .

هوای زمستون این موقع روز که میشه خودشم نمیدونه باید گرم بشه یا سرد . . .

مثل من که ژاکت نپوشیدم و شال گردن انداختم . . .

کوله مو رو دوشم جابه جا میکنم و سر به زیر تر از همیشه قدم قدم زمین زیر پامو با یه ضرب آهنگ مجهول گز میکنم . . .

صدای یک مــــرد متوفقم میکنه. . .

خانوم بنیاد میری؟

نهایت مقصدم بنیاد نیست.نگاهش میکنم .. سرمو با بی حوصلگی به علامت تایید تکون میدم . . .

خودمو میندازم تو پراید سفید رنگی که مشخصه یه ساعتیه خاموش کنار خیابون ایستاده ودلشو به "بنیاد...بنیاد" صاحابش خوش کرده . . .

با خودم حساب میکنم . . .حدود 4 ساعتیه ساکتم...ساکت ساکت . .

بی هدف زیپ کوله رو میکشم . . .

جای آدامس ریلکسمو یک کاکائوی 80 درصد پر کرده . . . ذائقه ام رو به تلخ عادت دادم . . .

یه تیکه ی کوچیک از کاکائو رو جدا میکنم و میذارم وسط زبونم...

کم کم آب میشه . . .

کم کم تلخ...و تلخ تر . . .

پسر جوونی در جلو رو باز میکنه و کلافه خودشو میندازه تو ماشین . . .

کامل قرار نگرفته که استخون انگشتاشو میکوبه به شیشه ی جلوش و هم زمان داد میزنه:

آقا بیا بریم..دیره

راننده نگاهش میکنه . .

اینبار صداشو میاره پایین و حرکات دستشو بیشتر میکنه

بریم...دیره..

راننده دستشو به علامت صبر کن نشون میده . .

نگاهمو به تقلای راننده برای پیدا کردن مسافر دوختم . . .

نگاهی که با جابه جا شدن راننده هی بریده میشه ..ولی من همچنان به جای خالی راننده نگاه میکنم تا برگرده . .

چشم هام هم حوصله ی تماشا کردن ندارن . .

پسر چند دقیقه یه بار نچ و نوچی میکنه و با اعتراض جابه جا میشه .. 

دوباره دستشو میکوبه به شیشه و اینبار بلند تر داد میزنه...

بابا بیا بریم..

راننده با قدم هایی محکم و تند میاد کنار ماشین و سرشو از پنجره ی طرف راننده میاره تو

-آقا تا پر نشه نمیرم..عجله داری برو با ماشین راه

پسر دستگیره ی درو محکم میکشه و میگه . . .بله...عجله دارم . .پیاده میشه و  کنار خیابون منتظر می ایسته

راننده چند قدمی دور ماشین میگرده و باز میاد دم پنجره ماشین

و با همون لحن معترضانه میگه :

خانوم شمام اگه عجله داری برو...

سرم پایینه و جوابی نمیدم..

راننده دو سه قدم راه میره و  باز داد میزنه :

"بنیاد..بنیاد"

پسر جوون سوار یه ماشین میشه و میره . .

راننده باز بر میگرده پشت پنجره  و با لحن مودبانه ای میگه

خانوم مسافر نیست . .

معطل نشید...برید . .

کیفمو جم میکنم و از ماشین میزنم بیرون . ..

از جیبم یه تیکه کاکائوی دیگه در میارم و میذارم تو دهنم . .

حالم  از دست 20 درصد شیرینی ای که زیر زبون حسش میکنم به هم میخوره . . .

دلم میخواس تلخ تلخ تلخ بود...

اونقدر که از تلخیش مجبور میشدم تحملش کنم

اونقدر که از طعمش لذت نبرم . . .

قدم هام نا خود آگاه تند و محکم شده .. .

هوا کم کم داره سرد و سرد تر میشه

سوزش صورتمو میسوزونه

باز حساب میکنم . . .خیلی وقته  که ساکتم

اما تو فکرم گاهی سکوتمو شکستم . . با خودم دونه دونه مرور میکنم :

دو تا اعلامیه ی فوت دیدم که  نا خود آگاه تو دلم فاتحه خوندم . . .

وقتی پول اولین تاکسی رو به راننده دادم تا گفت خدا بده برکت . . گفتم آمین . . .

وقتی از تاکسی راننده ناکام پیاده شدم نا خود آگاه گفتم ایشالا پر میشه . . .

وقتی اون کوچولوی یه ساله سرشو از روشونه ی پدرش خم کرده بود و سعی میکرد من

رو به عنوان یک آدم جدید نگاه کنه و بشناسه  بش لبخند زدم و براش و ان یکاد خوندم . .

آخر وان یکاد هم گیر کردم...هیچ وقت آخرش یادم نمیمونه . . .

واسه همین سعی کردم با گفتن یک ((ماشاءالله)) جبرانش کنم . . .

بعدم یاد اعلامیه ی تربیت معلم مهد کودک افتادم .((از 17 تا 30 )) سال داوطلب میپذیرد !!

--------------------------

رسیدم به پل هوایی دانشگاه . . .چند تا دانشجو ی پسر کمی جلوتر از من قدم میزنند و به سمت پل میرن

یکیشون یهو صداشو بالا میبره که:بابا کجا میرید

بیاید از همین وسط میریم دیگه

و با دست اتوبانو نشون میده

دوستش میگه نمیشه دییونه..نرده داره

و اون در حالیکه مسیرشو عوض کرده میگه نه..اون طرفش بازه

دانشجو ها مسیرشونو ادامه میدن و میرن به سمت پل

پله هارو دونه دونه  بالا میرم و از ارتفاع پسر رو میبینم که جای عبور رو پیدا کرده و حالا داره وسط اتوبان میدوه...

نا خود آگاه فالله خیر حافظا تو فکرم جاری میشه . . .

یاد امتحانم میفتم . . .و یاد 200 صفحه درس نخونده

فقط به اندازه ی 30 صفحه تونسته بودم فکرمو متمرکز کنم و درس بخونم . . .

تمام اون دویست صفحه رو فکر کرده بودم . . .

تیکه ی آخر کاکائو رو میذارم تو دهنم .. .

کاش تلخ تر بود. . .

کاش . .


نوشته شده در چهارشنبه 90/11/5ساعت 11:59 صبح توسط ر. ابوترابی نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت






AvaCode.64

جاوا اسکریپت