مي دونستي من خيلي سخاوتمندم؟
و مي دونستي چرا؟
چون تو رو بخشيدم!
هههههههههه!
دلم رو گيروندي تبسم مدادي!
دلم گيرونده شده بود! يعني گرفته بود!
همين امروز داشتم با دوستم راجع به اين صحبت مي کردم که کلا ديگه به روي خودم نمي يارم!
کلا دور هم بوديم! يه چند تا اتفاق ناجور هم افتاد! يه چهار پنج بار هم تا مرز هق هق و مويه رفتيم و حالا هم ديگه به روز خودمون نمي ياريم!
ولي الان که اين مطلب رو با اين همه تشبيه و تلميح و تضاد خوندم دلم گيرونده شد! و حالا به روي خودم مي يارم!
يعني دلم گرفت...
سلام .
خيلي زيبا بود آفرين . اين قشنگ ترين نوشته اي بود که ازتون خوندم . نه اينکه قبلي ها زيبا نبودن . اين خيلي زيبا بود . شايدم به مزاج من که ادبياتي ام خيلي خوش اومده . دستتون درد نکنه .