دلم رو گيروندي تبسم مدادي!
دلم گيرونده شده بود! يعني گرفته بود!
همين امروز داشتم با دوستم راجع به اين صحبت مي کردم که کلا ديگه به روي خودم نمي يارم!
کلا دور هم بوديم! يه چند تا اتفاق ناجور هم افتاد! يه چهار پنج بار هم تا مرز هق هق و مويه رفتيم و حالا هم ديگه به روز خودمون نمي ياريم!
ولي الان که اين مطلب رو با اين همه تشبيه و تلميح و تضاد خوندم دلم گيرونده شد! و حالا به روي خودم مي يارم!
يعني دلم گرفت...