سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آدمـــــــــ بــــــاطــــــــلــــه هــــــــــا

کـــــــــــــــــــــــپی
 فـــــــــقـط باذکــــــــــر آدرس وبـــــــــلاگــــــــ بــــــه عــــــنــــــــــــوانــــــ مــنـــــبـــــع....
...بلامانع است..
 

همه میگویند حالا که آسمان به زمین نیامده!!!....نمیفهمند..مشکل همین است که آسمان به زمین نیامده....

 اتفاقی پیدایت کرده ام..باید بگویم نشانی ات را بدهند ..توصیفت کنند و تورا پس بگیرند......هرچند...هیچ کس به اندازه ی من تورا نمیشناسد...

میخوام برم تو خودم.....میگه ویزا لطفا!......انگار.. خیلی فاصله است..از من تا من...

زبانت که رعد بزند...چشمانت که برق بزند...بارانی شدنم حتمی است...

 

وقتی ساکتم صبور نیستم...وقتی حرف میزنم غربتی ام...

مرگ چشم گذاشته بود و میخواند...10-20-30-40-50-60-70-من قایم شدم....80-90-..نــــــود هم رسید...کی پیدایم میکند؟

 دستت را به فالگیر بده..میخواهم آینده ام را در دستانت ببینم...

 

حالم گرفته است..گذشته ام ..حالم را گرفته است...

گرمه...نگاهت خیلی گرمه...برو بذار باد بیاد....

دستم عقلم را که بگیری .. پایت را که روی احساسم فشار دهی...رفتنت تضمین است...

 سنگ های روی زمین را جمع میکنم....مبادا روی دلت پا بگذارم..

با تمام وجود خودم را به در و دیوار میکوبم...این روزهاخیلی تابلوام..

 بگویید در پیله بماند...پروانه ها سه روز بیشتر عمر نمیکنند...(برای تولد خودم نوشتم)

نامت را مینویسم...بعدزیر سیاهی خط خطی ها پنهانت میکنم...بعد در گرمای دستانم مچاله میشوی.
..میگذارمت کنار ...بین نداشته ها... تو مال من نیستی.....حالا کاغذ بعدی

قبل تر ها حرف هایم را قورت میدادم تا محکوم نشوم..این روز ها سکوتم را هم...

در خودم گم شده ام..آنقدرکه نمیفهمم لبخندم حقیقی است یا غمم...

همیشه به او تکیه میزنم....همیشه هم تکیه گاهم را فراموش میکنم....

دست بر دلم بگذار وسوگندبخور...تا نگاهت را باور کنم...هرچند..دلم خون است...

روزگار سر به سرم میگذارد...یک روز سر گرمم..یک روز سر گردان...

بیا غزل بنویسیم...بیت هایش با من..شاه بیت هایش با تو...


اگر محکوم شدی من گناهت را به گردن میگیرم...میگویم دوستت دارم..

.

چشمانم خسته است..از تماشای لبخند های کلیشه ای...اشک های کلیشه ای...آدم های کلیشه ای....

فردا کمی از اکسیژن هوا کم میشود.....فردانیم متر از زمین تسخیر میشود....فردا دوتا از فرشته های خداوند شاغل میشوند.....فردا زمین سه کیلو سنگین تر میشود...فردا یک پدر و مادر.. پدر و مادر تر میشوند...فردا یک مشتری به مشتری های پوشک و شیر خشک و ...اضافه میشود....فردا آسمان میشکافد و یک تحفه!می افتد پایین... (تولدم مبارک)

 

 غــریب --- قـــریب--- غــــــریب - ---قـــریب ---غـــــــریب --- قـــ . . . خودت بگو..چگونه باورت کنم؟

تو یک قدم دور میشوی..... و من با هرقدمت 60 بار میتپم...و زمان میگذرد...

قدم بر صفای چشمم بگذار...تشنه ی زمزمم

 قاصدک ..حال این روز های من است...با نوازش هم پر پر میشوم...

نگاه آدم ها دور تادورم را گرفته است....خسته ام از پرانتز نشینی...

یکی برایم قلاب بگیرد..میخواهم از کمی بالاتر خودم را تماشا کنم....


 


نوشته شده در چهارشنبه 90/2/21ساعت 4:6 عصر توسط ر. ابوترابی نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت






AvaCode.64

جاوا اسکریپت