آدمـــــــــ بــــــاطــــــــلــــه هــــــــــا
از پنجره ها دوباره مهمان داریم
سرمای شب و سوز زمستان داریم
ای جان به فدای میهمان ، ما انگار
در نوک دماغمان کمی جان داریم
گرم است ،بخاری به چه کاری آید ؟
یک بقچه پر از بلوز و تنبان داریم
این برف نماها که دگر چیزی نیست
ما سابقه ی بهمن و طوفان داریم
نه اینکه بلرزیم ، نه این ها چیز است
ما ویبره بین دنده هامان داریم
از شومینه و پکیج و شوفاژ شما
ما بخاری کهنه و داغان داریم
مهمان شما به خانه اش رفت . ولی
از بخت بلند ما کماکان ،داریم
این سوز اگر که ماندنی شد مردم
امید و نظر به خانه هاتان داریم !
نوشته شده در جمعه 92/11/18ساعت
11:4 عصر توسط ر. ابوترابی نظرات ( ) |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |