آدمـــــــــ بــــــاطــــــــلــــه هــــــــــا
یک روز من ، تو ،کوچه ها ، باران با هر قدم دنبال ما باران تو دست هایم را که میگیری میبارد از چشم خدا باران دارد به این رخداد میخندد آهسته ریز و بی صدا باران تو میدوی و من به دنبالت بین نفس هامان رها باران باران عقب مانده است میبینی؟ پرشورتر باما بیا باران ... میگیرم این دست تورا محکم میگیرد آن دست تورا باران بر گونه هامان آب میپاشد با دست هایش بی هوا باران هی قطره قطره شعر میخوانیم با چشممان همراه با باران کوچه ،خیابان ، جاده ، من باتو مبارد امشب تا کجا باران ..؟ حتی نخواهد دید یک لحظه من را ز دستانت جدا باران ...
نوشته شده در یکشنبه 93/12/3ساعت
6:6 عصر توسط ر. ابوترابی نظرات ( ) |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |