ر. ابوترابی
در میان اشک هایم ساده میخندانیم
نور میپاشی به چشمم هر زمان بارانیم
.
شانه هایت ...شانه هایت خاک باران خورده اند...
همنشینی با من و با گریه ی پنهانیم
چشم هایم بیت غمگینی پر از آرایه اند...
دل خوشم گاهی مرا در خلوتت میخوانی ام... .
اشک شوقم، روزگاری مانده ام در انتظار
میشود روزی مرا بر گونه ات بنشانی ام؟
.
بی تو در این سرنوشت انفرادی مانده ام
تا ابد در پیله های سنگی ام زندانی ام
.
با در و دیوار از دلتنگی ام گفتم ولی
هرکسی دیده ست پچ پچ کرده :شاید جانی ام....
.
عکس،نامه،دستخط،دیوار،باران،پنجره
جای تو خالیست در این حجم سرگردانی ام..
.
دوستت دارم پناه روزهای بی کسی
آه اغوشت چه دور افتاده از حیرانی ام... .
هرکجایی باز کن اغوش و چترت را ببند
باز هم بارانی ام
بارانی ام
بارانی ا م
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |