یه وقتایی دلت میخواد مث اونوقتا که گم میشدی و مامانت پیدات میکرد ... خدا یهو دستتو بگیره و از هیاهو تورو بکشه بیرون ومحکم تو بغلش بگیره و بگه : گم شده بودی بنده ی من ؟! نترس ... دیگه پیش منی.. . تو آغوش منی ... ن ت ر س مــــُـــــــرد حس ِ شعرم . . . همین چند لحظه پیش . . . زیر سایه ی سنگین ِ یک خاطره . . . داشتی میومدی . . . منو ندیدی؟ یک پرچین . . . فقط یک پرچین آنهم برای گاهی هایی که نمیخواهم شکسته های لبخندم لبخندت را مجروح کند فقط برای همین گاهی ها یک پرچین کوتاه فــــــــــــاصـــــــــــــــــــلــــ ـه بس است همین بیشتر . . . نه . . . تا وقتی این پیاده رو ها این دیوار ها این مغازه ها این خیابان ها تا وقتی این شهر همان شهر است من روی تب هایم تب میکنم هرشب . . . من از این تولد روزانه ات من از این مرگ های شبانه ام خسته ام کسی حال و هوای مرا حال و هوای شهر را بگویید کسی خاطره ها را عوض کند . . . این دست ِ من . . . این هم آسمان . . . بگیرش دیگر . . . هــــــــــــــــــــــوا پـــــــــــــــــس اســــــــــــــــــــتـــــــ . . . خلاء . . .پیش . . یه وقتایی دلت میخواد یکی از پشت سر چشماتو بگیره و ازت بپرسه : اگه گفتی من کی ام ؟ بعد تو با خودت فک کنی: مگه کسی هم میتونه باشه . . .؟! یکی از نعمتای خدا اینه که... من.. بعدِ تو... دق میکنم ..... ************************ هرچه با چشم هایت غزل گفتم باران خورده است....بمیرم...گریه کردی؟ ********************* دیگر ...هرشب ..تاصبح ...دلم.....شور میزند....بارانت را .... دارم از دست میروم دانه دانه از دست ها میروم دست به دست میشوم تا دستان خدا . . . این از دست رفتن ها را دوست دارم
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |