موج طبق قانون آسمان الانی که برای تویی که نیستی مینویسم من می آیم خیال تو چرا متوجه نیست که من ممکنه دق کنم ؟ هوای سرد دی و من . . . مـــَد زمستان تورا برد و خداکند کسی بعد از "مـــن و تــــو " این آیین را زیر سوال نبرد ...
عاشق شده بود
سنگ "ساحل" را به سینه میزد ...
نامت بنام من است
بی خیال ِ قانون ِ سرنوشت
بی خیال ِ قانون زمین ...
حوصله ی
درس خواندن
خوردن
خوابیدن
پوشیدن
رفتن
آمدن
دیدن
شنیدن
دوست داشتن
اشک ریختن
شستن
پختن
بوییدن
جمع کردن
کشیدن
...
حوصله ی زندگی کردن ندارم
تو میروی
و پیاده روی کودکی هایمان
حالا
یک خیابان دوطرفه ست ...
بلاییست
که به سرم آمده و
از سرم نمیرود ...
این که خیلی روشنه!
سرم
به
داغ ِ
تو
گرم است ...
داستان عشق دریا به ماه است
وقتی
ذره ذره
قد میکشد...
و من
باید باور کنم
دیگر
بهار هم که به این قبرستان بوزد
تو باز نخواهی شکفت
...
گلم
از تو برای من
خاک ماند و
خاک ماند و
خاک ...
این آیین عشق را ...
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |