گاهی با خودم فکر میکنم غمی بر دلم نشسته نفسم مانده. زیر فروریخته های دلم اوار شده ام وکسی مرا ازخود بیرون نمیکشد جان میدهم یک شب ازاینروزها... دلگیرم میدانی یک وقت مرا نخوانی ها ! من این روزها یک فیلم سینمایی ِ کمدی ام که هرروز روی این پرده ی زندگی 12ساعت به نمایش در می آید قانون پرگار ... گاهی هم
انگار
جاذبه ی زمین
در قبرستان ها
دوچندان است ...
که نمیدانم از کدام شاخه پر گرفته
بال هایش سنگین است
شاید
قصد لانه کردن دارد ...
و این ساده ترین تفسیر ِ یک سکوت شبانه است .
هرکسی گاهی احتیاج دارد که تنهایش بگذارند
مثلا من ،تو را با دنیا ...
مثلا دنیا ، تورا با من ...
صبح تا شب کارت این باشد که یک قاشق چای خوری برداری
و خیلی مرتب و شیک ! تمام احساس مرا هم بزنی ...
و شب زیر ِ نور ِ خاموش ِ یک اتاق ، کات میشود !
فیلمی که تراژدی های شبانه اش تماشاگری ندارد...
تو بایستی
من دورت بگردم ...
دوست دارم تمام درها و پنجره ها را ببندم
و با خیال راحت
پرنده های دلم را
در این اتاق کوچک رها کنم ...
رها
رها
رها ...
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |