سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آدمـــــــــ بــــــاطــــــــلــــه هــــــــــا

من

گنجشکی را میشناسم

با چوب های کمان

لانه میساخــتــــ ...


نوشته شده در جمعه 91/12/11ساعت 1:1 صبح توسط ر. ابوترابی نظرات ( ) |

دلم تنگ شد

معادلاتم به هم ریختـــ ...


نوشته شده در جمعه 91/12/11ساعت 1:0 صبح توسط ر. ابوترابی نظرات ( ) |

یه وقتایی حوصله خودمم ندارم

هی سعی میکنم خودمو بخندونمو و بعدم سر خودم داد میزنم

اه.. برو پی کارت

...

یه وقتایی مث الان ...

باید برم پی کارم ...


نوشته شده در چهارشنبه 91/12/9ساعت 3:39 عصر توسط ر. ابوترابی نظرات ( ) |

سر میکشم

سرد

بدون قند

...

اوقاتم تلخ استـــــ ...


نوشته شده در چهارشنبه 91/12/9ساعت 3:38 عصر توسط ر. ابوترابی نظرات ( ) |

شاید تو باید وقتی بیای

که من

مدل های بیشتری از بافتن مو رو یادگرفته باشم ...


نوشته شده در جمعه 91/12/4ساعت 4:44 عصر توسط ر. ابوترابی نظرات ( ) |

خود ِ عزیزم ...

یه لطفی بکن

دلتو بشون سر جاش!


نوشته شده در جمعه 91/12/4ساعت 4:42 عصر توسط ر. ابوترابی نظرات ( ) |

این روزها

سالگردی نزدیک است

که فاتحه ای نیاز دارد ، به قدر فاتحه ی تمام مرده ها

به قدر مردگی تمام گورستان ها

...

بلکه خدا خاطراتش را هم بیامرزد...


نوشته شده در جمعه 91/12/4ساعت 4:41 عصر توسط ر. ابوترابی نظرات ( ) |

من خیلی منطقی نشسته ام

و دارم خودم را قانع میکنم

که تو دوستداشتنی نیستی ...
.
.
.
میفهمی که ؟


نوشته شده در جمعه 91/11/27ساعت 10:40 صبح توسط ر. ابوترابی نظرات ( ) |

روی مبل

ساکت ِ ساکت

لبخندی بر لب

گونه هایی خیس از اشک ...

همه چیز در خانه خوب است و خوش

و زنی

همین حوالی

با لبخند

در انزوای دلش

به هق هق افتاده استــ...


نوشته شده در پنج شنبه 91/11/26ساعت 6:34 عصر توسط ر. ابوترابی نظرات ( ) |

تو که برای همه ی دختران شهر ،غیرت میخروشیدی ...

.
.
.

امروز

عطر تنهایی ام

خیابان گرگ هارا پر کرد ...




نوشته شده در چهارشنبه 91/11/25ساعت 11:24 عصر توسط ر. ابوترابی نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت






AvaCode.64

جاوا اسکریپت