سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آدمـــــــــ بــــــاطــــــــلــــه هــــــــــا

ســــــفر به ماه حقیقتــــ دارد . . .
.
.
.
.

به چشمت نشستم ...


نوشته شده در سه شنبه 91/6/7ساعت 12:56 صبح توسط ر. ابوترابی نظرات ( ) |

داستان من و تو

قصه ی کوچه ی دو طرف بن بست است

. . .

نه راه پس

نه راه پیش

فقط مدام دور هم میگردیم


نوشته شده در سه شنبه 91/6/7ساعت 12:55 صبح توسط ر. ابوترابی نظرات ( ) |

به زنـــــــــــــــــدگی 

فکر میکنم

دلم

مــ ـ ر گــــــــــــــ

میخواهــــد . . .


نوشته شده در سه شنبه 91/6/7ساعت 12:54 صبح توسط ر. ابوترابی نظرات ( ) |

مواظب باش
کسی
بین تو و خدا
دو به هم زنی نکند . . .


نوشته شده در سه شنبه 91/6/7ساعت 12:52 صبح توسط ر. ابوترابی نظرات ( ) |

آرزوهای تو سرم نقشای روی بوم شده

آی ادما آی آدما قصه ی من  تموم شده

قصه ی تلخ دل من مثل تموم قصه ها

شروع میشد با یکی بود یکی نبود واژه ها 

من بودم و کسی نبود ..زندگی این رنگی نبود

دل کوچیک و نازکم سرد نبود ..سنگی نبود

کوچیک بودم گم میشدم بین تمام پیچکا

لونه میکردن تو موهام ..گنجیشکا و قاصدکا

یه آسمون بود و خدا خدا بود و دستای من

خدا برام خنده میچید ..میذاشت روی لبای من ...

پروانه ها گیر سر موهای مشکیم میشدن

من بهشون دست میزدم ..پر میزدن جیم میشدن

انگشت کوچیکم میشد لونه  واسه کفشدوزکا

گوشواره هام تاب میخورد رو دستای شاپرکا

آبنباتای قرمزم ... بادوم و نقل و کشمشم

قایم میشد یواشکی شبا به زیر بالشم

گنج های خوشمزه ی من ..کسی بتون دست نزنه

هرچی که زیر بالشه فقط .فقط مال منه

گاهی تو اوج خنده و حال و هوای کودکی

من میشدم مادر یک زندگی عروسکی

تو بغلم فشار میداد دست و پای پوشالیشو

شونه میکردم موهای کاموایی طلاییشو

وقتی رو پام گریه میکرد بوسه به چشماش میزدم

 با مدادم لاک به روی ناخن پاهاش میزدم

لالالا لا عروسکم ستاره توی چشماته

اروم بخواب عزیزکم مامان همیشه همراته

خنده میاد روی لبش وقتی کنارش میشینی

لالالالا آروم بخواب خواب های شیرین ببینی

**

عروسکم مامان قرار بود که کنارت بمونه

اما الان تو گم شدی .. جاتو کسی نمیدونه

تو نیستی و مادرِ تو بزرگ شده خیلی زیاد

اونقد بزرگ که شایدم دیگه تو رو یادش نیاد

الان دیگه مامان تو خنده رو لب هاش نداره

بازی ها واقعی شده .. گاهی میخواد کم بیاره

دیگه نه آبنبات میخواد نه گنج زیر بالشو

یه شونه ی گرم میخواد که روش بذاره سرشو .

شاپرکا قاصدکا از مامانت جدا شدن

گنجشکاآروم خوابیدن .. ساکت و بی صدا شدن

کفشدوزکا دیگه جایی برای موندن ندارن

جیرجیرکا  ترانه ای برای خوندن ندارن

دیگه تموم خاله بازی های ما راستکیه

بازیهامون ترس داره  همه چی هرکی هرکیه ..

پیدا نشو عروسکم ..دوباره بی قرار نشو

اینجا خطر داره گلم...اروم بخواب..بیدار نشو ..

خنده های روی لب مامان تو حروم شده

عروسکم قصه ی ما سر رسیده ..تموم شده ...


 


نوشته شده در سه شنبه 91/6/7ساعت 12:49 صبح توسط ر. ابوترابی نظرات ( ) |

برق آمد
رعــــد زد
آسمان شکــســتـــ ـ ـ ...


نوشته شده در چهارشنبه 91/4/21ساعت 10:23 عصر توسط ر. ابوترابی نظرات ( ) |

ذائقه ام تلخ است از قهوه هایی که نوشیدم و خستگی ام را تکان هم ندادند

فقط مدام

تلخ روی تلخ

ته نشین شدند . . .


نوشته شده در سه شنبه 91/4/20ساعت 8:29 صبح توسط ر. ابوترابی نظرات ( ) |

نه هستی . . .

نه نیستی . . .

طراوت ِ خاکستری ِ من . .


نوشته شده در سه شنبه 91/4/20ساعت 8:28 صبح توسط ر. ابوترابی نظرات ( ) |

تو تار . . .

تو پود . . .

همه میگویند خیالبافم . .


نوشته شده در سه شنبه 91/4/20ساعت 8:28 صبح توسط ر. ابوترابی نظرات ( ) |

گریه کردی . . .

آسمان از چشمت افتاد . . .


نوشته شده در سه شنبه 91/4/20ساعت 8:27 صبح توسط ر. ابوترابی نظرات ( ) |

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت






AvaCode.64

جاوا اسکریپت