قانون پرگار ... شب خواب میبینی .... بین خودمان بماند ... نیت کن محض قرار ِ دل ِ تو زندگی رفت ... حواسم جمع بود همه ی عاطفه ام را برایت کنار گذاشته ام از وقتی آمده ای همه ی آدم هایی که مینشینند یک گوشه و به تو فکر میکنند دروغ میگویند
تو بایستی
من دورت بگردم ...
صبح تب میکنی ...
دیشب فرشته ها
از سجاده ی من
تا جانماز تو
صف به صف
امن یجیب میخواندند ...
دلت آرام گرفت ، آرام ِ دلم ؟ ...
قامت ببند
قامت ِ گلدار
بگذار
آسمان به زمین بیاید ...
به "حوری" ها جواب رد دادم ...
گفتم منتظر نباشند
نامزد دارم
من جاماندم
کنار رد پای تو !
دچارت شدم
بدجور حواسم را پرت کرده ای ...
نیستی
و همه ی شهر میگویند :
من بی عاطفه ترین دختر ِ این حوالی ام ...
هول کرده ام
تو را زندگی میکنم
خودم را جا می اندازم ...
آدم اگر "تو" را داشته باشد
اصلا فرصت نمیکند بنشیند یک "گوشه " وبه تو فکر کند ...
اصلا فرصت نمیکند بنشیند ...
اصلا فرصت نمیکند که لحظه ای فکر نکند ...
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |